عــمارت ایــونهه | EunHae Mansion

درباره بلاگ
عــمارت ایــونهه | EunHae Mansion
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان
۳۰ مهر ۹۵ ، ۰۳:۵۴

Don't Leave Me

سلام ^^


پارت جدید دونت لیو می هم آپ شد بالاخره :))


یه نکته سن ایونهه ست که همه میپرسیدین


الان هردو بین 30 تا 32 سالشونه


ینی هیوک 32 سال و دونگهه 30 سالشه



:| پیر نشدن که


:| چرا همه از 12 سال یهو جا خوردین؟



Part 1 1- 16 PDF



Part 1 - 16 Word


Part 17 PDF


Part 18 PDF


Part 18 Word


Part 19 PDF


Part 20 PDF


Part 21 PDF


Part 22 PDF



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۳۰
Melika lee

نظرات  (۵۱)

سلام ملیکا جونم 
وااای ممنون اپ کردی 
دان کردم برم بخونمش 
فقط میخواستم خخخخخخخ اولین نفری باشم که نظر برات گذاشته بشم
پاسخ:
سلام عزیزم
خخخخ ♥
خیلی قشنگ بود این پارت 
فکر کنم قراره یکم اوضاع به هم بریزه 
و اون تیکه آخر هم خیلی قشنگ بود
ممنوووون 😚❤
پاسخ:
فقط یکم ؟ :D
مرسییییییی♥
سلام ملیکا خوبی؟؟؟؟
کاش که نمیمرد مامانه هیوک:-(من امید داشتم بالاخره خانواده هاشون قبولشون کنن:-(
هیوک چرا بدبین شده نسبت به‌دونگهه؟؟؟اخه به دونگهه میاد از مردنه کسی خوشحال بشه؟؟:-[
شاید چون هیوک تو شوک بود یا ناراحت بود که تو این دوازده سال اصن مامانشو ندیده انقدر بد رفتاری کرد با دونگهه:-(
ولی دونگهه گناه داشت خب:-(
به نظرم باید به حرفه بچه ها گوش کنه و سه تایی با پروازه بعدی خودشونو برسونن به سئول ،ولی از اونطرفم‌ میترسم هیوک بازبدرفتاری کنه:-[
میونگ جه رو واقعا عوض کردن تو بیمارستان؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!چرا رفتاراش کلی فرق داره با دونگهه و هیوک:-[
نمیدونم‌چرا ولی نسبت به رفتنه هیوک به سئول حسه بدی دارم،حتی حس میکنم فیلم بوده مرگه مغزیه مامانش:-[
شایدم دارم چرت و پرت میگم:-[
مرسی عزیزم
پاسخ:
هایییییییی مرسی^_^
مامانش به هیچ دردی نمیخورد:| آنتی شیپر بود=))
خب توی ذهنش تحلیل و پردازش غلطی کرده که باید دونگهه گوشمالیش بده درست شه:))
اره دلیلش دقیقا همینه
:(( دونگهه
اگه هیوک عصبی شه و دونگهه و بچه ها رو ناراحت کنه خیلی بدتر میشه اوضاع -_-
خخخ ، عوض هم کرده باشن دیگه 12 سال گذشته -_-
:( منم حس خوبی ندارم
خخ اختیار داری باو این چه حرفیه
♥♥
سلام خوبی عزیزم؟❤️❤️😍😍
من کلا همونطور مه قسمتای قبل عشق بی نتیجه یادم رفته بود اینم قسمت قبلش
که کجا تموم شده بود توذهنم نبود😐فیشی شدم😐
ولی یادمه قسمت قبل هنوز پاریس نیومده بودن نه؟یاشایدم اومده بودن😐
اینجا باز کافه باز کرده؟
دوباره بچه دارشدن؟😐😐😐وای هیچی یادم نیس گیج شدم
منتظرم قسمتای قبلو بذاری ازاول بخونم😂😂
هیوک چه بی اعصاب گونه...ولی قابل درکه دونگهه نباید ناراحت شه
ممنون وخسته نباشی💕💕
پاسخ:
سلاااااام مرسی تو چطوری؟
خخخ 
اره دوباره کافه بازیدن ، پارت 17 رو دوباره بخون 
=)) نخوندی پارت قبل رو
اوهوم بالاخره ننه ش بوده
♥♥ممنون
اوه خطری شد موضوع!!!
معمولا تو فیکای شما هیوک حالا بنا به هردلیلی یه مدت از زندگی دونگهه ناپدید میشه! یه حسی بهم میگه بازم قراره همین اتفاق بیفته!...هیوک بره و دیگه برنگرده! 
احساس میکنم میونگجه خیلیم پسر بدی نیست! 
عاره...فقط منو و بورا بچه های واقعی اونهه هستیم!! :||| بقیه رو تو بیمارستان عوض کردن! XD
اگه الان بعد از 12 سال دونگهه 30سالش باشه. ینی 12سال قبل 18سالش بوده( وقتی که حامله میشه و بچشونو از دست میدن و 6ماه بعدترش همو پیدا میکنن و به بورای 5ساله میرسن!) اونوخت بورا نمیگه مامان من وقتی منو باردار بوده یه بچه کوچولویی بیش نبوده؟ یه چیزی تو مایه های 12 یا فوقش 13سال؟؟؟!!! یه کم عجیبه! :|
بهرحال ممنون...لذت بردیم
پاسخ:
یس ننه ی هیوک مرد -_-
=)))))))) من این کامنتو جایی خوندم که نباید میخندیدم اقا ترکیدمممممممممممم=)))))))))))))
این تیکه از کامنتت " معمولا تو فیکای شما هیوک حالا بنا به هردلیلی یه مدت از زندگی دونگهه ناپدید میشه! یه حسی بهم میگه بازم قراره همین اتفاق بیفته!...هیوک بره و دیگه برنگرده! " عالی بود:)))
:D میونگ جه به نظرم به دونگهه رفته
اره خیلی نینی بوده ، میدونی منم اگه بودم شک نمیکردم ، چون ادما معمولا اون تایم از زندگیشون هیچوقت یادشون نمیمونه اونقدر دقیق که بخوان آنالیز کنن ننه باباشون چقدر کوچیک یا بزرگ بودن
=))))))))))) من که از خدامه مامانم دونگهه باشه حرفم نمیزم!
♥مرسی
سلاممممممممممممم اونی جونی....خوبی؟؟
دوازده سال آخی بزرگ شدن...
چرا میونگ جه بهش میگه دونگهه....واااا نمیتونه درک کنه مامانشه..عجببببب
هیوک هم میخواست مدرسه ی بچه هاشون رو بپیچونه..خخخخخخ...
ای وای چرا هیوک اینجوری کرد؟؟!!!...هائه معلومه ناراحت شد...
حداقل نمیخواست باهاش حرف بزنه به حرفای اون گوش میداد...
نمیدونم فقط من این احساسو دارم...اینکه هیوک رفت سئول....اصلا حس خوبی ندارم...
نکنه باباش نزاره برگرده....وااااااییی نه!....نکنه بلا ملایی سرش بیاد...اوه گاد..
دارم سکته میکنم....امیدوارم اینا همش توهم باشه...

دست گلت دردنکنه عسسیسسم خسته نباشی
پاسخ:
سلااااااام^^
یسسسسس
واسه پسر خیلی سخت تر از دختره که بخواد همچین چیزیو درک کنه ، مخصوصا سنِ میونگ جه
خخخ اره
دیگه تحت تاثیر جو قرار گرفته ، ناراحته هیوک
چه بلاییییییییییی؟ O.o
نترررررررس
درووود!!! اخیش این فیکههههه!!! 
اوه مای گاد!! چ حیف!!! سوتفاهم پیش نیاد بینشون؟؟؟ وایییی نههههه !!! 
باید ی صوبتی کنیم باهاشون..بشینن فیس توو فیس رفه و رجوع کننا..والا!! 
ی حس ضعیفی بم میگه طوفان داریم....وایی من طاقتشو ندارم ک!!!! 
مامی ماهی افسرده را قربون...خخخ!!!
تچکراات بیبی!!!
پاسخ:
میاد دیگه *_*
خخخ
میخوای نکات ایمنی قبل از طوفان رو بگم؟:))))))))))
♥فدات
سلام
اخ اخ چرا هیوک جنی شد چرا اینطوری کرد با هائه ماهی
بچه ناراحت شد 
حس میکنم بوهای بدی میاد خبرای بدی میشه 
وای جداشون نکنین 
مرسییی هانی دستت درد نکنه
پاسخ:
سلام 
خخخ عصبی شد خو ننه ش مرده
:D خارش
سلام عزیزم خسته نباشی
از این به بعد اینجا قراره فیکُ آپ کنی؟؟
من چقدر اونجا منتظر بودم😶😶
آخه میدونی خیلی غیر منتظره بود ۱۲ سال 
مامانِ مرد :-/ نظر هیوک بعد از رفتن به کره نسبت به دونگهه عوض نشه یوقت😭😭😭
بگردم دلم برا دونگهه سوخت😭😭😭
سلام عزیزم وای خیلی زود رفت جلو من میخواستم بچه داری ایونهه رو ببینم حیفففف  امیدوارم رفتار میونگ‌ جه  هم درست شه مرسی دستت درد نکنه 
عالی بود دوست عزیز :) خسته نباشی ^_^
سلااام ملیکا جووون😍🤗
چه خوووب که یه پس جدا داره این فیک میشه اینجا نظر گذاشت 😍

راستی من این قسمتو همون موقع که گذاشته بودی خوندمش ولی انقدر توی حالت گیجی بود تا الان فکر می کردم براش نظرم گذاشتم 😶
الان دیدم پس چرا نظری من اینجا ندارم 😑
در هر صورت معذرررت که انقد دیر شد کامنت گذاریم 🙏😸🙈

جوووونم به دونگههه ... که همه سختیای زندگی گردن این بشره 😍 
هیوک که ... 😐 ماشالا چقدر تحویل گرفت دونگهه بیچاره رو ... 
بعد از دوتا بچه این چه رفتاریه که با دونگهه کرد 😢 نمی خوام عشقش به دونگهه کم بشه 😣
بعد اینهمه سال نشناخته شخصیت دونگهه که راجع بهش اینجوری فکر کرد ؟ 🙁
درسته مادرش مرده و ناراحته ( به جهنمم که مرده ) ولی مگه دونگهه کشتتش 😒😡 
چه خوب که بچه ها الان پیش دونگهه هستن و یکم هواشو دارن 
دونگهه اینهمه به خاطر رابطه اش با هیوک سختی کشید تا الان 
میونگجه هم که کلا قوز بالا قوزه ... همش دونگهه رو ناراحت می کنه 
همه اینا باعث میشه دونگهه بشکنه 😭 
ننه هیوک تا زنده بود یه جور فتنه بود با مردنشم یه فتنه دیگه انداخت به زندگیه اینا 😐 
امیدوارم توی کره ذهن هیوکو شست و شوی مغزی ندن 😣 
من که میدونم تو می خوای رابطه و زندگیشونو خراب کنی و طوفان راه بندازی 😣😒 
خدا بخیر کنه 😑🙏

خییییلی تچکرررات فراوان ملیکا جووون 😍😙
سلام و ممنون ,چند روز بود با خودم فکر میکردم ,بالاخره دنباله ای فیک کی اپ میشه؟ چند روز حسابی ذهنم در گیر بود تا اینکه دیروز اینجا رو شانسی پیدا کردم.
خیلی خوشحالم که اینجا بقیه اش رو اپ میکنید
پاسخ:
سلام عزیزم توی چنل فیک اعلام میشن^^♥
چون تلگرام ندارم.بی خبرم
واقعا داستان قشنگیه من ک خوشم اومد
پاسخ:
مرسیییی^^
خیلی خیلی قشنگ بود *-* خسته نباشی دوست عزیز :)
اگ راستش رو بخوام بگم.. اینک فاز میونگ جه رو نمیفهمم.. اخه یبار میگه چرا باید مامانم 1 پسر باشه.. یبار مثلا میخواد ازش دفاع کنه .. نفهمیدم از دونگهه خوشش میاد یا بدش ؟! 
هیوکم ک کلا رفته تو فاز مراقبتو احترام ب والدین..  من فقط نگران دونگهه ام.. احساس میکنم از همه طرف فشار روشه.. دوس دارم بیان سئول اینجوری ممکنه ماجراهاشو بیشتر باشه ولی خب دردسراشونم احتمالا بیشتر میشه.. 
و 1 چیز دیگ اینک.. من چون پارت 17 رو نخونده بودم ..وقتی 18 رو خوندم برام مبهم بود واس همین نظر نذاشتم.  
مرسی نخسته 
بلاخره قسمت جدید 😂 خدا خیرت بده
😆 بله به نظر من که داره جذابتر میشه 
و فاز میونگ جه هم به نظرم مشخصه اینکه یه خونواده طبیعی بخواد و از این غیر طبیعی بودن ناراضی باشه اما به هر حال خانواده اشن پس طبیعیه بخواد حمایت کنه ازشون 😅 همینا
سلام ملیکا جونم 😍
عاااخ جووون 😍❣
عاشقتم که عاپ نمودی 🙈💋
حس می کنم داستان داره جذاب تر میشه... جذاب که بود ... چجوری بگم ! 
یعنی انگار قراره پر از اتفاقات و ماجراها باشه ^^
ملیکا ... 🙁 من خییییلی دلم واسه دونگهه میسوزه 😢
خیلی فشار روشه ... هم خانوادش ... هم گذشتش .... هم بچه هاش ... هم خانواده هیوک ... حالا هم که حس می کنم خود هیوک ... 😓😕 
انگار هیوک تازه حس خانواده دوستیش گرفته و داره دونگهه رو مجازات می کنه ... انگار که دونگهه مقصر باشه که ننه اش مرده 😒 
نمی خوام هیوک حس پشیمونیاز بودن با دونگهه داشته باشه 🙁 
زندگیشون خوب بود ... گناه دارن 🙁😓
این میونگجه هم که ... 😐 فکر کنم کم روی تربیتش کار کردن 🤔😀 
یه دوتا چک میزدن تو گوشش مودب میشد 😁
فقط آرزوی صبر و خوشبختی برای دونگهه دارم 🙏 
مررسی ملیکا جووونم 😘😍
واووووو😮 بعد از مدت ها دارم میخونمششش
گمش کرده بودم فیکو😕 بعد از بلاگ اونهه شیپرز و فیلتر شدنش دیگه نمیدونستم کجا آپ میکنی😪
واااو دوازده ساااااال😮 جدی جدی میونگجه با این زبون اتشینش دوازده سالشه فقط؟:|😂
از همون اول ک بورا وارد فیک شد همش میگفتم چطور پذیرفت یه پسر مامانش باشه😐 حتی اینکه اون موقع بچه هم بود درک قضیه رو براش سخت تر میکرد قاعدتا😶
الان میونگجه اومد طبق باورهام رفتار کرد خیلی خوب بود😎😂
اینکه مامانشو با اسم صدا کنه جالب نیستا (بخصوص که مامانش دونکهه اس😐💙) ولی واقعا منطقی تره که نتونه با پسر بودنش کنار بیاد
ولی دیگه چرا هیوکو ب اسم صدا میزنه😐😐 بی تلبیت😐
اخ اخ هیوک حقش نبود... مامانش بعد از دوازده سیزده سال بیخبری مرد! درسته عفریته بود ولی خب ب هر حال مامانش بود😢😪
نسبت به باباش ولی حس خوبی ندارم😐 با میونگجه هم موافقم😐👌
این پسره با اینکه خیلی زبون درازه ولی بیشتر باهاش کنار میام تا بورا😌
و یه نکته مهم که بهش توجه کردی اینه که با گذشت زمان مثه اوایل عشقشون آتیشی نیس و پخته تر شدن! بجز دونگهه ک هنوز هیوکو “هیوکی” صدا میکنه😐 خجالت نمیکشه اخه؟😂
خسته نباشی عزیزم💙
سلاممممممممممممممممممم...اونی جان...خوبی؟؟
آخی اصلا نمیتونه هیوکی رو تنها بزاره...
میونگ جه چه باحاله ها...
پارت قبل ازش خوشم نمیومد...ولی الآن عاشقشم...درسته به دونگهه میگه دونگهه و زبونش تنده...ولی حسابی هائه رو دوست داره...به قول هیوک وقتی هائه رو بوسی گفت حسودیت شد؟!!!....خخخخخخخخخ
اصلا دوست ندارم براشون مشکلی پیش بیاد..امیدوارم مامان بابای هائه قبولشون کنن...
به بابای هیوک هم مشکوکم...ینی زندگی شونو بهم نمیزنه؟؟

دست گلت دردنکنه عزیزم خسته نباشی
سلام
:||||||||||||||
مگه دروغ گفتم خو؟! :/ 
ولی مثل اینکه این دفعه دونگهه عین کنه چسبیده بهش که مبادا هیوک گم وره! :d
میونگجه پسر خوبیه حتی اگه دونگهه رو بعنوان مامانش قبول نداشته باشه...
بورا هم که خل و چل بود و خل و چلانه هم بار اومد بچه! ¬_¬
این بابای هیوک مشکوک میزنه...اعتباری بهش نیس! =/
ممنون...خوب بود :)
سلام عزیزم خوبی؟؟؟؟؟
میترسیدم هیوک بدرفتاری کنه با دونگهه و‌بچه ها،ولی خداروشکر واکنشش بد نبود=_=
اینکه هیوک خیلی مسئولیت پذیره نسبت به خانواده اش رو خیلی دوست دارم😍😍
تعجب میکنم بابای هیوک قبول کرد که بیان خونشون:-[ولی یه حسی بهم میگه گند میزنه و یه کاری میکنه بادا بفهمه بچه خودشون نیست:-[
الان یعنی سئول میمونن؟؟؟به نظرم بمونن سئول بهتره،دونگهه هم باید بره مامانشو ببینه اون که باهاشون مخالف نبود
میونگ جه خیلی عجیب غریبه:-[قبلا یه جوری رفتار میکرد انگار با دونگهه نسبتی نداره:-[حتی مثه بورا بهش مامانم نمیگفت:-)ولی الان که اومدن اینجا همش طرفداری میکنه ازشو نگرانه که بابابزرگش بلایی سرش نیاره،حتی نمیتونه ببینه که بهش تیکه بندازن میخواد جوابشو بده:-[من الان هنگم اصن تعجب میکنم انقدر هوای دونگهه رو داره^_^
ولی کاش با اینکاراش هیوکو عصبی نکنه،هیوک‌الان تو‌موقعیته خوبی نیست این رفتاره میونگ باعث میشه که با دونگهه هم بد رفتار کنه
مرسی عزیزم
ممنون
دونگهه چقدر از هیوک حساب میبره,و چقدر مواظبه تا ناراحتش نکنه و مواظب رفتار خودش و بچه هاشه,همسر مهربون به این میگن,ولی دیگه تا حدی ادم میتونه رعایت حال بقیه رو بکنه چون بعد مدتی اینقدر بهش فشار میاد که ناخواداگاه دیگه کم میاره,امیدوارم مال اینا به این مرحله نرسه
دروووود !!!! 
عجب تصمیم قشنگی!!! همسر نمونه!!  فداتیم ک!!!! اصولا میونگجه باس یه کرمی بریزه وگرنه روزش شب نمیشه!!!  میتونه احساساتشم در پس اون حرفا پنهان کنه!!  خخخ!  هرچیزی ممکنه!!  
عذاب وجدان هیوکو کجای دلم بزارم ؟ 😐😐😑 عررر!!!!
دونی با چ عقلی از اون دو نوگل مشاوره میخواد؟ 😂😂 البته از هیچی بهتره!!! 
شاید باورت نشه ولی ما هم نسبت ب واکنش هیوک جان اوستوروس و دلهره داشتیم! 😓
اون حس مزخرفم میگه ک بابای هیوک قضیه بورا رو لو میده!  ولی میتونه همچنان خلاف حرفام بهم ثابت بشه! میتونه برخلاف تصوراتمون خیلیم تکیه گاه خوبی باشه!😒
خو پخش و پلای میونگ جه ی مدافع میباشم!!!  از اون بچه هایی میباشه ک خانوادشو حرص میده ولی جلو بقیه مراقبشونه!!!  ای جان!! تیریخدا تصوراتمو ازش خراب نکن مل!!!  😂
همه چی بخیر بگذره!!  ای خدای شیوون!  تچکرااات فراواااان!!! 

سلام خسته نباشی
الهی از همه بیشتر بنظرم دونگهه داره اذیت میشه
بابای هیوکم که بعد این همه وقت بازم حرف خودشه میزنه به ماهی تیکه میندازه:-(
احتمالا قضیه بورا هم لو میده:-//
خوبه بعضی وقتا میونگجه بغیر از خون بجیگر کردن کار مثبتم انجام میده:-))

ن فکر کنم صد دوری پارته ۱۹رو‌خوندم:-[
تروخدا زودتر اپ‌ کن همش منتظره اینم که ببینم میونگ جه چیکار میکنه:-[

سلام ملیکای خودم با این فیکای فوق العادت من از خیره اینم نتونستم بگذرم نشستم یه کله خوندمش مثلا قرار بود امشب برای امتحانم بخونم نشستم فیک خوندم عالیه اینو بیشتر از عشق بی نتیجه دوستش دارم من نمیدونم تو فیکایی که مینویسی چیه که هر وقت میخونم یه جسو حال دیگه ای پیدا میکنم دلم میخواد برم سئول و تو فکرمم سئول بعدازظهر هواشم ابریه داره نم نم بارون میاد با خوندن فیکات همچین حسی بهم دست میده باور کن میدونی یه جورایی فیکات ارومه فازشو خیلییییییییییییی دوست دارم شاید اینو بهت گفتم قبلا ولی تو تنها نویسنده اونهه هستی که من فیکاشو دوست دارمو میخونم بقیه نویسنده ها با وجوده زحمتی که میکشن یا اونهه رو خیلی لوس جلوه میدن یا خیلی کثیف من از بالای فیکای تو عاشق اونهه شدم کارت خیلی درسته

فقط تو این فیک حیف که خانواده ها نفهمن که صد البته همین جالبش کرده بی صبرانه منتظره پارته بعدیم  

ممنون و سپاس
بالاخره بعد از هزاربار سرزدن و کنترل کردن موفق به خوندن پارت جدید شدیم
دست گلت درد نکنه,
بازم زندگیشون بهم ریخت البته امیدوارم اینطور نباشه و بچه ها درک کنن وضعیت رو هرچند بعید میدونم بنده خدا بورا بتونه هضم کنه موقعیتشو.
ولی خوب حال هیوک خوبه این قسمت مهم و زیبای ماجراست
درووود و اوه شت!!!!  
هیوک پکید از اینهمه فاجعه ک 😭😭
جونگهیون عن! 😐 خانه خراب کن..میمیره دهنشو بسته نگهداره؟
خداروشکر ک همه چی اوکیه الان..عشق و علاقه سر جاشه..هوش و حافظه هم همینطور!😍
از این ب بعد هم بخیر بگذره دگه تمومه!!!!  بریم و راضی باشیم!! 
تویم مواظب خودت باشااا 😉😉😉 دستت مرسی!😘

این پسر دیگه چی میگه این وسط 😐 عبضی 
😐 فعلا که آرامش بر قراره لااقل اول عصبانی میشن بعد جبران میکنن 😊 حالا ببینیم چی پیش میاد 
Thank you 😉
درود
گل بود به سبزه نیز آراسته شد! :/
یحتمل داستان با جونگهیون نکبت و عقل ناسالم هیوکجه ادامه پیدا میکنه! :| جدی میگم! این جمله آخر هیوک به پرستار و رفتار هیوکجه تو بیمارستان با دونگهه منو به شَک انداخت! که شاید ملاجش تکون خورده!! خدا به فریاد برسه! -_-
بورا هم که همچنان با شیرین عقلیش روی منو سفید نگه داشته! :/
بابای هیوک هم که در نهایت اوجیت سر از بالین برداشت مرده شور برده! =/
مرسی
بازم اگه وقت کردی بنویس
ما منتظریم :) 
سلام ملیکا خوبی؟؟؟؟
نمیدونی من چقدر منتظره این فیک بودم ^_^
نمیدونم چرا ولی هیوک داره عادت میکنه همش بپره به دونگهه :-[
چقدر خوب بورا و میونگ جه با دونگهه آن^_^
اصلا توقع همچین کاری از بابای هیوک نداشتم،منم شوک شدم چه برسه به هیوک:-(
میدونستم با اومدنشون به کره قضیعه بورا لومیره:-(
جونگهیونه عوضی چرا اینجوری صحبت میکرد با دونگهه ؟؟:-(کلی ترسیدم فکر کردم هیوک یا دوباره حافظشو از دست داده یا دوباره میخواد دونگهه رو‌پس بزنه که برعکسه‌حدسه من کلی با دونگهه خوب بود ^_^و خوشحالم کرد با رفتارش ^_^
مرسی عزیزم 
سلام
فکرکنم هیوک یه ضربه جانانه نیاز داره تا کاملا حالش جابیادااااااااااااااااااااااااااااااا
چرا با این بچه اینطوری رفتار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمیشه یه بلایی سر بابای هیوکی بیاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/راه نداره از وسط برش داری؟؟؟؟
خب کم بود جن وپری جونگهیون هم از پنجره پرید این چی میگه بچه پرررررووووووو
بزنم بکشمش خب راحت شیم
مرسیییی هانی عالی بود 
سلام عشقم 😍🤗
وای خدای من اصلا باورم نمیشه بابای هیوک این کارو کرد 😱😵 
پس همون می خواست خودشو بکشه که مهربون شده بوده 😏😂 
الهی چقدددد واسه هیوک ناراحت شدم همه اعضای خاتوادش یهوو مردن 🙁😢 
ای جووونم به دونگهه ... چقدر فشار روی این بچه اس ... خدایا هیوکو آدم نگه دار دونگهه رو ناراحت نکنه باهاش خوب باشه 😭 نمی خوام زندگیشون خراب شه 
دونگهه خیلی گناااااه داااره 😭😣 
حالا باز خوبه بچه هاش هواشو دارن 🙁 
مررسی عشقم ... خیلی عالی بود 😍😚
سلااام امروز دوباره یدور ازاول تا قسمت20شو خوندم ..اسجان اون جمله ی اخر هیوک چ خوب بود کلن جو و خوب کرد ..پ چرا بقیشو نمیزاری؟؟تازه باید ب جاهای هیجانی و دوریشون برسه فک کنم ..زود بیا آپ کن^^خسته نباشی
پاسخ:
سلام^^اپ کردم ^_^
سلااااااام خوبی؟توام فیشی شدی مینویسی یادت میره😂😂😂
یکم بیشتر به فکرمون باش😔وای اخ جوووون فیک داره جذاب میشه
حسودی هیوک!عاشق میونگ جه ام نمیشه سنشر دست کاری کنی ب سن من بخوره😂😂😂
هیوک یه کاریم میکنه دو دقیقه بعدش عین بوق پشیمون میشه😒
خو نکن پسرم تو ک طاقت دوری از دونگول نداری نکن😒
من حس میکنم دوفصل فیک قبلیت زودتر از یه سال تموم شد نه؟
اینا خیلی طولانی ان؟من فقط دلم میخواد ببینم اخرش چی میشه حدس زدن اخر فیکات خعلی سخته😭کلی ممنون و خسته نباشی❤️❤️❤️

پاسخ:
سلااام 
باور کن به فکرتونم ک اپ میکنم:((
😂😂😂بگو چن سالته حلش کنم
:|هیوک نمیتونه با خودش کنار بیاد:|
😂فک نمیکرد کم بیاره
کدوم دو فصل؟ قبلیا؟ بیشتر یه سال شد اولین فیکم 
😛😛حال میده
مرسی 😍😍💜
اوه مای گاد 
هیوک داره چیکار میکنههههههه ؟ !!! 
رسما کانون خانواده رو بفاک داد: / چه معنی داره..  من اگ جای دونگهه بودم داغمو رو دلش میذاشتم ولی چه کنم ک نیستم..  تازه ماهی بدجور هم عاشقه ، هم شوهرش هم بچه هاشو دوس داره 
واقعا چی میشه اگ کسی وجود داشته باشه ک ب دونگهه ابراز علاقه کنه O.O اون موقع حس حسادت و غیرت هیوک قلقلک میاد و یکم خودشو جمع و جور میکنه 
راستش چون جواب نظرا رو نمیدی منم دیگ نظر نمیذاشتم ولی خب درک میکنم ک ممکنه کارا و درسا زیاد باشه و نرسی..  همین ک تو بنویسی و نظرا رو سرسری بخونی برامون کافیه 
مرسی نخسته 😊💙
پاسخ:
هایی
هیوک داره بنیان خانواده رو از هم میپاشونه:|
😓دونگهه مهربونه و عاشق
وووایییی اینجوری هیوک حسودیش اوردوز میکنه 😏
ارههه اینو گفتی منقلب شدم گفتم دیرتر بخوابم جواب بدم
واقعا سرم بد شلوغ شد هی میخوام خلوتش کنم نمیشه 😭
😍😍😍ممنونم 
اعصابم از دست هیوک خورده
اصلا درکش نمیکنم...تو این مواقع دلت میخواد عشقت کتارت باشه تا بدونی بیخودی همه چی رو ول نکردی
این خنگولک هائه رو از خودش میرنجونه و دور میکنه...
انقدر خله که حتی نمفهمه تمام ارمش هائه ست و اگر تا حالا دووم اورده بخاطر اونه
بنظرم هائه خیلی عاشق تره....
همیشه اونی که عاشق تره بیشتر ضربه میخوره
هیوکی خنگولک:|
پاسخ:
خورد نباشه 😓
نه بعضی وقتا ادم فک میکنه تنهایی خیلی بهتره 
وای نیگا کنه ب چشای دونگهه عارامش بگیره *_* 
اوهوم:((
مرسی 😍
سلام
نه مثل اینکه واقعا ملاجش تکون خورده! :/
ترسم بی مورد نبوده!
دکتر جونگهیون بیا دونگهه رو بگیر! :|||||
هیوک شوهر خوبیه...همیشه بوده...ولی به روش خودش!:/
دونگهه باید مخش تاب برداره که بخواد زن اون نکبت خونه خراب کن بشه! :\\
هیوکجه خیلیم بیست! :)))
تشکرات
پاسخ:
سلام^^
😓رگ ب رگ شده
دکتررر به بخش ازدواج 😂
هیوک باید ب خودش بیاد:| یکی دو مورد حسادت همه چیو حل میکنه 😓
خارشات 😍
😂😂 واقعا کار این پسر حرف نداره چقدر قشنگ با حرفش حسادت هیوک و  تحریک کرد دوست داشتم 😆😆
پاسخ:
😏می دونه باباش چطوری حسودی میکنه 
تشکر
این هیوک ما چرا اینقدر بی اعصاب شده؟ 
تلافی هرچی تو این چند سال کشیده حالا یدفعه اومده جلو چشاش داره رو دونگهه خالی میکنه البته بعدش پشیمون میشه ولی خوب قلب میشکنه
نکنه زیر سر هیوک بلند شده یه جورایی؟؟؟
 مگر اینکه میونگ جه از پس هیوک بی اعصاب بربیاد
پاسخ:
خارش^^
کار زمونه ست:| تاثیرات اتفاقات یهویی
نهههه زیر سرش کوتاهه
😂😂😂
عالی بود دوست عزیز :)
پاسخ:
ممنون^^
سلام ..خوبی؟؟
دلم یه عالمه برای این فیک تنگ شده بود...
ای واای چرا اتاقشون رو جدا کرد...از دست هیوک یه کاری میکنه بعد پشیمون میشه...
بیچاره هائه...چه ناراحت شد...
میونگ جه چه باهوشه ...چه زود همه چی رو میفهمه...
منظورش از یه نفر دیگه چی بود؟نه کی بود؟؟...آخه هیچ کس که به هائه ابراز علاقه نکرد...یه احساسی بهم میگه میونگ عاشق هائه شده(خطاب به خودم:چرت نگو بچه اشه)...ولی آخه همیشه از هائه مراقبت میکنه و طرفداریه اونو بیشتر میکنه...تازه بهش نمیگه مامان...بهش میگه هائه....(فک کنم زیاد فیک خوندم..سیم ام قاطی کرده)
حالا که همه چی درباره ی فوت خانواده ی هیوک تموم شده..همه چی به خوبی پیش بره دیگه...
دست گلت دردنکنه اونی جان خسته نباشی

پاسخ:
سلامم خوبمممم مرسیییی
دونگهه بیچاره 😢
نه باو عاشق ننه ش نشده 😓
سیم و پیچاتو درست کن دخترم 😂فیک اسلامیه 😂
تموم شد ولی هیوک روحش درگیره:|
ممنون 😍😍😍
سلام ملیکا خوبی؟؟؟
اقا تو هر وقت نوشتی به من بگو‌من خودم یادت میندازم آپ کنی⁦:-)⁩
واقعا هیوک داره چیکار میکنه؟؟!!چرا داره منو کفری میکنه؟؟؟؟
خوبه که خودش پیشنهاد رفتنو به دونگهه داده بود نه دونگهه به اون⁦:-[⁩به نظرم حالا که مامان باباشواز دست داده باید سعی کنه خانوادش و دونگهه رو نگه داره پیشه خودش،ولی دقیقا داره برعکس گند میزنه به همه چیز⁦:-[⁩
میونگ جه خیلی چیزا میدونه ها⁦:-[⁩قضیه چیه؟؟؟منو کنجکاو کرد خب⁦=_=⁩
شاید فقط واسه اینکه هیوکو به خودش بیاره این کارو کرد؟؟؟؟!!!!!!
مرسی عزیزم

درووود و حافظه ی ماهی گون نشان بارز ماست..نو پراب که! خخخخ
بیشاره هیوکه سردرگم! نمیدونه چند چنده بچه!!! امیدوارم باعث سوتفاهم نشه!! انگار لبه تیغن الان!!! عرررر!!!!
تازه میخواستم از این بچه هاشون تعریف کنم..ولی..خب..شاید این حرف میونگجه باعث تلنگر هیوک شه..شایدم سوتفاهم..ای ب ب!!!
تچکررر فراااوااان!!!! خدا بخیر بگذرونه! :)
مررسییی ک آپ کردددی خیلی دیر دیر آپ میکنی^-^ 
اوه هیوک وات د فاز پسرم؟چرا اتاق جدا میکنی؟؟؟هااا؟؟الهی فدا ماهیم شم ک گریه کرد ..هیوک:/خودت اتاق سوا میکنی خودتم خودتو میزنی خون بیاد:/ میونگجه من طرفدارتم-_-حرفش کار نداش:/کارش حرف نداش ...یکم حسودی بنیاد خانوادرو سفت میکنه البته در بضی موارد پیش اومده بنیادو جر داده:/بنظرم اون یارو تو بیمارستان دکتره کف دست هائه رو ماچ کرد اسمش یادم نمیاد خب ..اون همون کسیه ک میوگجه گفت در هر حال من خیلی منتظر بقیشم ...زووود زود آپ کن فایتینگ
عاااقااا چرا اپ نمیکنی پس؟:(

پاسخ:
سلام
الان آپ میکنم
تازه امتحانا تموم شد و انتخاب واحد هم همینطور:)
سلام وایییی این فیک عالیه من میخواستم هر قسمت رو پیام بزارم ولی چون با هم بود فک کنم نمیشد یا من بلد نبودم...اولش که با تصادف تمرم شد بعد باکافه و اینا شروع شد راستش من یخورده گیج شدم ولی ادامه دادم به خوندن فهمیدم چی شد ...عالیه این فیک ولی حس میکنم از اوناس که قشنگ باید یرش حرص بخوری😂ولی در کل خیلی خوب دستت درد نکنه...خسته نباشی💋❤
پاسخ:
سلام^^ مرسی ممنون
آره حرص زیاد داره:))
سلاممم
من تا اومدم تو این وب چشمم به این پوستر و فیک افتاد سریع رفتم سراغ لینک دانلود ها تا بخونمش واقعا عالی بود مخصوصا با اتفاق ها و پستی بلندی هایی که داره تو قسمتای ۲۰و۲۱ میفته هیوک رقیب پیدا میکنه و اینهه یکم از هم دور میشن باعث شده فیک صد برابر جذاب بشه 
فقط یه چیزی لینک قسمت بیست و دو خراااببهههه کمممککک من میخوام بوخونمشششششش دارم میمیرم ترو خدا لینکو بزار
مرسی بابت فیک بسی زیبا میباشد بسی خوشمان آمد
سلام....
یه حسی بهم میگه این مین هیوک باید بچه هائه و هیوک باشه..... قبل تصادف هائه حامله بود ولی به گفته بقیه تویه اون تصادف بچه از بین رفت ولی از اونجایی که اون دوتا حافظه شون رو از دست داده بودن بعید نیست که خونواده هاشون برایه جدا کردن اون دوتا همچین دروغی رو نگفته بودن...حدس من از این اتفاقات اخیر و حضور اتفاقی مین هیوک تویه این قصه و حرفهایی اون دوست قدیمیشون مبنی بر اینکه مراقب ادمایی که وارد زندگیتون میشن باشید.....البته باز میگم این حدسیاته و ممکنه اشتباه باشن...بازم مرسی بوس بوس
پاسخ:
سلااااااااام
دقیقا حست درست میگه
کاملا درست^_^
مرسیییییی♥

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی